ماهگردهای سام عزیزم و خاطرات هر ماهش
سام قشنگم ساعت ١٢:١١ ظهر روز ٢٥ تیر ٩١ بدنیا اومد. لحظه فوق العاده قشنگی بود وقتی صدای گریه فرزندم رو توی اطاق عمل شنیدم در حالی که شوشو کنارم بود و چشمای هردومون پر از اشک شوق بود. من معنی اشک شوق رو اون لحظه فهمیدم و بعدشم شوشو رو فرستادن رفت و صورت پسرم رو نزدیک صورتم گذاشتن و منم یه بوس کوچولوش کردم. روز خیلی قشنگی بود بعد از دو یا سه ساعت منو بردن توی اطاقم و پسرم رو آوردن کنارم و برای اولین بار بهش شیر دادم . خیلی قشنگ و رویایی بود و برای من مثل یه کتیبه توی ذهنم حکاکی شد. بعد شوشو یه دستبند خوشگل آورد دستم کرد و درحالی که می دیدم چقدر اضطراب داره از اطاق بیرون رفت. پسرم کمی زردی داشت و من و سام عزیزم دو شب موندیم...
نویسنده :
مامان مهربون
3:07